یوسف اباذری امروز عصر در همایش «هشت دهه علوم اجتماعی در دانشگاه تهران» سیاست اقتصادی نئولیبرالی را علت العلل و عامل بی رقیب مشکلات علوم اجتماعی، آکادمی و جامعه ایران خواند. او گفت نئو لیبرالیسم با اصول موضوعه ای چون عدم دخالت دولت در اقتصاد و جامعه و این تز که «جامعه وجود ندارد»، جایی برای علوم اجتماعی باقی نمی گذارد و این وضعیت چه در ایران و چه در اکثر کشور های جهان مشابه است. به اعتقاد او از این لحاظ تفاوتی میان ایران، ایتالیا یا آمریکا نیست.

فارغ از اینکه من به دلایلی با به کار بردن عنوان «نئو لیبرال» مخالفم و ترجیح می دهم از عنوان سیاست اقتصادی راست گرا یا سرمایه سالار استفاده کنم، اگر بحث صرفا بر سر سیاست اقتصادی مذکور باشد، با اکثر نقد های اباذری که دو سال پیش در مقاله مفصل و ارزشمند «بنیاد گرایی بازار» مطرح شد، موافقم اما با برآیند سخنان امروز او کاملا مخالف هستم چرا که در آن بن مایه ای ناروا و به شدت خطرناک می بینم. موضوع بحث امروز او سیاست اقتصادی «نئو لیبرال» نبود، موضوع عامل یا ریشه اصلی مشکلات علوم اجتماعی و آکادمی در ایران بود.

شاید هیچ چیز بهتر از عباراتی کوتاه که اباذری در مقدمه «بنیاد گرایی بازار» نگاشته، بن مایه مورد نظر مرا عریان نسازد: » حتی هم اکنون نیز هستند کسانی که فکر می کنند زمانی که کار در ایران به دست الاهیات خاصی سپرده شد، کاستی ها آغاز شد. آنان اشتباه می کنند. مسئله، مسئله الاهیات نیست. گره خوردن الاهیات با بازار آزاد است.»
در اینجا مقصود اباذری از «سپردن کار به دست الاهیاتی خاص»، روی کار آمدن حکومت دینی در ایران است. او به سبب محدودیت ها و نظارت های موجود از عبارتی پوشیده تر استفاده کرده است.

آیا اباذری به نتایج و توابع سخنان امروز خود واقف است؟ آیا او که خود امروز متذکر شد اجرای سیاست های «نئولیبرالی» در ایران پس از جنگ و در دهه هفتاد آغاز شد، معتقد است که آکادمی، علوم اجتماعی و یا جامعه ایران در دهه شصت، یعنی پیش از آغاز این سیاست ها وضعیت مطلوب و قابل قبولی داشته است؟

آیا او که در سخنان امروزش هیچ اشاره ای به مسائلی مانند محرومیت از تحصیل، اخراج اساتید و ورود خیل گسترده عناصر حکومتی فاقد شرایط به هیئت های علمی نکرد، گمان می کند که این مسائل زائیده سیاست اقتصادی «نئو لیبرالی» است و یا شاید اینها را مسائل کم اهمیت و درجه دوم می داند؟

حکومت صدام در عراق، قذافی در لیبی و بن جدید در الجزایر تا پایان دهه هشتاد از لحاظ سیاست اقتصادی، دولت های رفاه تمام عیار به شمار می رفتند. آیا وضعیت آکادمی و علوم اجتماعی در این کشور ها مطلوب بوده است؟

آیا اباذری گمان می کند وضعیت آکادمی، علوم اجتماعی و جامعه ی مدنی ما با دمکراسی های لیبرالی چون ایتالیا، فرانسه یا ایالات متحده تفاوت مهمی ندارد؟ چه چیز بهتر از چنین ایده ای می تواند حکومت نامتعارف و دین سالار ایران را در مدیریت افکار عمومی یاری کرده و از لزوم پاسخگویی در باب فقدان برخی از ابتدایی ترین حقوق و آزادی ها که در اکثریت قاطع کشور های جهان به رسمیت شناخته شده، معاف دارد؟

آیا اباذری که در سال های اخیر به این نتیجه رسیده که اقتصاد سیاسی مهمترین عامل توضیح دهنده جامعه و سیاست است، فکر می کند تنها مشکلات و مظالم اقتصادی موجود در ایران خصوصی سازی شرکت ها و کارخانه ها است؟ آیا مردم ایران می توانند به نحوه تخصیص بودجه ها و هزینه کردن ثروتشان اعتراض کنند؟ آیا صرف بیش از بیست میلیارد دلار در جنگ داخلی سوریه و میلیارد ها دلار دیگر برای گروه های اسلام گرای عراقی، یمنی، لبنانی و فلسطینی مربوط به سیاست اقتصادی «نئو لیبرال» است؟ آیا صرف سالانه هزاران میلیارد تومان برای مساجد، هیئت های مذهبی، موسسات تبلیغی-مذهبی، چاپ کتب مذهبی و…نتیجه «گره خوردن الاهیات با بازار آزاد» است؟ تا جایی که می دانیم نئو لیبرال ها در غرب به شدت مخالف صرف هزینه دولتی برای امور فرهنگی اند. آنها معتقدند آثار فرهنگی و هنری باید خرج خود را در آورده و بازار خود را بیابند. در کدام اقتصاد نئو لیبرال غربی سالانه صد ها میلیارد تومان صرف یارانه برای چاپ کتاب های مذهبی و ایدئولوژیک می گردد؟ در کدام جامعه «نئو لیبرال» غربی استاد دانشگاه به خاطر عقایدش اخراج می شود و تا نیمی از پذیرفته شدگان دکتری یا اعضای هیئت علمی بدون آزمون یا شرایط لازم بر اساس وابستگی ایدئولوژیک انتخاب می شوند؟

آیا اباذری گمان می کند وضعیت سیاسی ما حتی چیزی شبیه ونزوئلای اوائل دهه نود است که با چند مرحله تظاهرات و درگیری خیابانی علیه سیاست تعدیل زمینه اجتماعی سیاسی لازم برای پیروزی هوگو چاوز در انتخاباتی آزاد فراهم گردید؟

اگر وضعیت سیاسی-اجتماعی ما با دیگر کشور های جهان سوم که سیاست اقتصادی «نئو لیبرالی» در آنها اجرا شد، مشابه است، چگونه دولت های چپگرای مخالف نئو لیبرالیسم از طریق انتخابات آزاد در کشور های آمریکای لاتین روی کار آمدند؟ آیا در ایران گروهی سیاسی همچون سیریزای یونان می تواند شکل بگیرد و ریاست دولت که هیچ، حتی مجوز تشکیل جلسه در یک کافه را به دست آورد؟

اتفاقا پیش فرض ناروای اباذری راه هر نوع تجویز مقاومت یا کنش سیاسی موثر توسط او را می بندد. احتمالا برای همین است که تنها راه حل پیشنهادی او در سخنرانی امروزش «کتاب خواندن با دود چراغ و دوری از کامپیوتر و دنیای مجازی و…» بود. طبیعی است زمانی که او مسئله استبداد دینی و فقدان دمکراسی در ایران را درز می گیرد، نمی تواند به تنها راه حل موجود برای مقاومت و عقب راندن سیاست های اقتصادی «نئولیبرالی» در جهان امروز که همان تشکل یابی سیاسی و شرکت در مبارزه سیاسی و پارلمانی است، اشاره نماید، چون در آن صورت خودش پیش فرض اساسی گفتارش را زیر سوال خواهد برد.

بدون هر نوع قضاوت درباره ی نیات و انگیزه ها، هر ایده و گفتاری که فقدان دموکراسی و حقوق مدنی-سیاسی و وجود حکومت تئوکراسی اقتدار گرا را به عنوان مشکل اصلی آکادمی و جامعه مدنی ایران به رسمیت نشناسد، ارتجاعی و در خدمت سیستم حاکم خواهد بود.

در این باره باید بیشتر سخن گفت.

بیان دیدگاه